مشوش



یاد آر مرا

 

یاد آر مرا در لحظه‌های خموش شب
آن‌گاه که خواب از چشمانت ربوده شده است
و تلاطم دریاها در فکرت جاری‌ست
شاید یاد من پیش تو آهنگی شود
آهنگی غم‌‌انگیز و آرام
هم‌چو زندگی‌ام
شاید طنین سه‌تار من در سیاهی شب
بسان لالایی مادری مهربان
تو را به شیرین‌ترین خواب ببرد
یاد آر مرا، در لحظه‌های خموش شب

 

شعری از مخلص

چهارم بهمن ۱۳۹۸

 

یاد آر مرا


گاهی وقتا پیش میاد که عکاسی میکنم، البته نه خیلی حرفه‌ای چون راستش نه دوربینم چندان حرفه‌ایه و نه معلومات عکاسی بالایی، فقط بهصورت ذوقی بعضی وقت‌ها میزنه به سرم و عکاسی میکنم. smiley

تصمیم گرفتم هر چندوقت یه بار چندتا از عکس‌هامو بذارم توی وبلاگ، امیدوارم خوشتون بیاد.

سری اولی که می‌ذارم مربوط به زمستون پارسال میشه، یه روز برفی سررررد که واسه گرفتن این عکس‌ها به یه سرماخوردگی مفصل هم دچار شدم جاتون خالی!

فکر کردم دیدن عکسای زمستونی توی این حال و هوا خالی از لطف نباشه.

زمستان

زمستان



به یاد دارم از زمان بچگی و مدرسه بدون شک اسفند برام عزیزترین و زیباترین ماه سال بوده! اون روزهای پونزدهم اسفند به بعد که مدرسه‌ها به‌صورت غیررسمی تعطیل می‌شدن بسیار برام شیرین‌تر از سیزده روز عید نوروز بودن.

شوق و ذوق اومدن عید، شلوغی شهر، مهربون‌تر شدن آدما، جر و بحث برای خریدن مواد محترقه برای چهارشنبه سوری، سبزه گرفتن، پنجشنبه‌ی آخرسال سر قبر عزیزان رفتن. همه‌شون از بچگی تا حالا که خرس گنده‌ای شدم برای خودم ماشالا، برام شیرین بودن و هستن!

اما امان از کرونا، امان از ترس، دیروز ساعت ۴ بعدازظهر داشتم توی خیابون راه می‌رفتم، از خلوتی خیابونا خوف برم داشت، ترسیدم از شبیه شهر ارواح شدن شهر، ترسیدم از حس ترسی که توی چهره‌ی تک و توک آدمایی که توی خیابون بودن، ترسیدم از تغییر رنگ و بوی اسفند.
تنها جاهایی که چندتا آدم می‌شد دید داروخانه‌ها بودن که مردم صف کشده بودن برای خریدن الکل و ژل ضدعفونی و بعضا داروهاشون.

صادقانه بگم دلم برای اسفند تنگ شده، دلم برای شوق و ذوق خریدن لباس نو و تک تک اقلام سفره‌ی هفت سین و اون حال و هوا تنگ شده. امسال حتی پنجشنبه‌ی آخر سال نمی‌تونم برم سر قبر داداشم یا پدرم!

حالا همه‌مون نشستیم توی خونه‌هامون، خودمونو قرنطینه کردیم و دعا می‌کنیم آدمای کم‌تری از پیشمون برن.

خدایا خودت کمکمون کن.

یا رب بلا بگردان.


به نظرم الان وقتشه گوش جان بسپاریم به آهنگ بوی عیدی از فرهاد عزیزheart

لینک دانلود آهنگ بوی عیدی از فرهاد

 

متن آهنگ در ادامه مطلب

ادامه مطلب


توی تاکسی بودم، نفر کناریم عطسه کرد؛ نفر جلویی سریع گفت آقا من همین کنار پیاده میشم، راننده هم دماغشو گرفت و شیشه رو داد پایین، خود طرف هم از خجالت سرخ شد طفک.
عملا ازنظر فرهنگی به نقطه‌ای رسیدیم که خجالت عطسه کردن از خجالت گـوزیدن۱ بیشتر شده!

#کرونا


۱- عذرخواهی می‌کنم برای استفاده از این کلمه، ولی طنز ماجرا کم می‌شد اگر می‌نوشتم: باد معده!


گاهی وقتا هست که آدم دلش میخواد توی زمان و مکان حال حاضرش نباشه، بستگی به شدت عامل ناراحت کننده داره، ممکنه این عامل روی ذهن آدم تا حدی اثر بذاره که حتی طرف آرزوی مرگ بکنه.

همه ی آدمهای دنیا توی زندگیشون ای کاشهایی رو داشتن و دارن و قطعا خواهند داشت، اما این که ای کاش‌ها و افسوس‌های زندگی من دراین حد باورنکردنی زیاد هستند یه کم آزاردهنده‌ست، قصدم نوشتن متن غمگین نیست، میشه اسمش رو گذاشت نوشتن برای رهایی از غمباد»، اما گاهی سختی‌های زندگی واقعا درحدی زیادن که میتونن یه نفر رو به معنی واقعی کلمه له کنن.

پس آرزو نمیکنم که هیچوقت توی زندگیتون سختی و یا ای کاش نداشته باشید چون این بشر دوپا حتی اگر اندازه‌ی ملکوت اعلی هم توکیسه‌ش باشه باز هم ناراضیه، اما امیدوارم هیچ‌وقت سختی‌ها و ای‌کاش‌های زندگی‌تون به اندازه‌ای نشه که احساس له شدن بهتون دست بده؛ به عبارتی امیدوارم هیچ‌وقت له نشید.


به ضرص قاطع خدمتتون می‌گم که سخت‌ترین قسمت پانتومیم بازی کردن پیدا کردن سوژه‌ست laugh  
بعنوان مثال شما برو توی گوگل سرچ کن: سوژه‌ی جدید، دوتا پیشنهاد اول "سوژه‌ی جدید پانتومیم" هستن! 
اوایل فکر می‌کردم فقط من توی پیدا کردن سوژه‌های این بازی مشکل دارم ولی حالا فهمیدم که نه بابا جهانیه.


در این روزهای کرونا و قرنطینه، حوصله‌ی همه‌ی ماها سر رفته و دنبال سرگرمی‌هایی می‌گردیم که از این سکوت و سررفتگی حوصله خلاص بشیم. به همین دلیل تصمیم گرفتم چندتا از بهترین فیلم‌هایی رو که دیدم براتون اینجا بنویسم تا اگر تصمیم گرفتید روزهای قرنطینه رو با فیلم دیدن سر کنید، چندتا خوبشو بهتون معرفی کرده باشم.
امیدوارم این لیست به کارتون بیاد و ازش استفاده کنید، و صادقانه قول می‌دم که از دیدن تک تک این فیلم‌ها نهایت لذت رو می‌برید؛ اگر خوب نبودن بیاید کتکم بزنید اصلا :))))

 

لیست فیلم‌ها

نام فارسی English Name
رستگاری در شاوشنک The Shawshank Redemtion
مسیر سبز The Green Mile
پدرخوانده (سه‌گانه) The Godfather (3 Movies)
هابیت (سه‌گانه) The Hobbit (3 Movies)
ارباب حلقه‌ها (سه‌گانه) The Lord of the Rings (3 Movies)
من پیش از تو Me Before You
جزیره‌ی شاتر Shutter Island
اگه می‌تونی منو بگیر Catch Me If You Can
پنجره پشتی Rear Window
کتاب سبز Green Book
۱۲ مرد خشمگین 12 Angry Men
خانه‌ی شوم Crooked House
جانگوی رها شده (آزاد شده) Django Unchained
حرامزاده‌های لعنتی Inglourious Basterds
مورد عجیب بنجامین باتن The Curious Case of Benjamin Button
هفت Se7en
فارست گامپ Forrest Gump
لئون: حرفه‌ای Leon: The Professional
فهرست شیندلر Schindler's List
پول رو بردار و فرار کن Take the Money and Run
تلقین Inception
رفقای خوب GoodFellas
نجات سرباز رایان Saving Private Ryan

 

و البته ده‌ها فیلم دیگه متاسفانه که حضور ذهن نداشتم. اگر شما هم فیلمی سراغ دارید توی کامنت‌ها بنویسید تا به لیست اضافه کنم.

نکته‌ی دیگه اینکه ببخشید همه‌ی لیست فیلم‌های هالیوودی شد، بعدا توی یک پست جداگانه لیست فیلم‌های برتر ایرانی و حتی لیست سریال‌های برتر [خارجی] رو میذارم.

ممنون از همراهیتون


به یاد دارم از زمان بچگی و مدرسه بدون شک اسفند برام عزیزترین و زیباترین ماه سال بوده! اون روزهای پونزدهم اسفند به بعد که مدرسه‌ها به‌صورت غیررسمی تعطیل می‌شدن بسیار برام شیرین‌تر از سیزده روز عید نوروز بودن.

شوق و ذوق اومدن عید، شلوغی شهر، مهربون‌تر شدن آدما، جر و بحث برای خریدن مواد محترقه برای چهارشنبه سوری، سبزه گرفتن، پنجشنبه‌ی آخرسال سر قبر عزیزان رفتن. همه‌شون از بچگی تا حالا که خرس گنده‌ای شدم برای خودم ماشالا، برام شیرین بودن و هستن!

اما امان از کرونا، امان از ترس، دیروز ساعت ۴ بعدازظهر داشتم توی خیابون راه می‌رفتم، از خلوتی خیابونا خوف برم داشت، ترسیدم از شبیه شهر ارواح شدن شهر، ترسیدم از حس ترسی که توی چهره‌ی تک و توک آدمایی که توی خیابون بودن، ترسیدم از تغییر رنگ و بوی اسفند.
تنها جاهایی که چندتا آدم می‌شد دید داروخانه‌ها بودن که مردم صف کشده بودن برای خریدن الکل و ژل ضدعفونی و بعضا داروهاشون.

صادقانه بگم دلم برای اسفند تنگ شده، دلم برای شوق و ذوق خریدن لباس نو و تک تک اقلام سفره‌ی هفت سین و اون حال و هوا تنگ شده. امسال حتی پنجشنبه‌ی آخر سال نمی‌تونم برم سر قبر داداشم یا پدرم!

حالا همه‌مون نشستیم توی خونه‌هامون، خودمونو قرنطینه کردیم و دعا می‌کنیم آدمای کم‌تری از پیشمون برن.

خدایا خودت کمکمون کن.

یا رب بلا بگردان.


به نظرم الان وقتشه گوش جان بسپاریم به آهنگ بوی عیدی از فرهاد عزیزheart

لینک دانلود آهنگ بوی عیدی از فرهاد

 

متن آهنگ در ادامه مطلب

ادامه مطلب


#معرفی فیلم

یک سری فیلم‌ها و کتاب‌ها هستند که آدم وقتی تمومشون میکنه یه خمیازه میکشه و پامیشه میره تو رختخوابش، و یک سری دیگه از آثار هستند که وقتی تموم میشن آدم تا ساعت‌ها غرقه توی داستانشون و اون‌ها رو مرور می‌کنه و فکرش درگیرشونه. دیشب من یکی از این فیلم ها رو دیدم.

فیلم زندگی دیگران، ساخت کشور آلمان - ۲۰۰۶ 

The Lives of Others

یک اثر معرکه که هرچی بگم از زیبایی این فیلم کم میکنه، اگر ندیدید این فیلم رو حتما حتما پیشنهادش میکنم و مطمئن باشید با هر سلیقه‌ای که داشته باشید از دیدن این فیلم پشیمون نمیشید.

لینک دانلود و تصاویر فیلم در ادامه مطلب:

ادامه مطلب


هیچ وقت نمی‌ شنوید ورزشکاری در حادثه‌ ای فجیع، حس بویایی‌ اش را از دست بدهد. اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسان‌ ها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آینده‌ مان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را. درس من؟ من آزادی‌ ام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم که نیرنگ آمیزترین تنبیهش، سوای این که عادتم بدهد هیچ چیز در جیبم نداشته باشم و مثل سگی با من رفتار شود که معبدی مقدس را آلوده کرده، ملال بود.

بخشی از کتاب جزء از کل» اثر استیو تولتز

جز از کل


به یاد دارم از زمان بچگی و مدرسه بدون شک اسفند برام عزیزترین و زیباترین ماه سال بوده! اون روزهای پونزدهم اسفند به بعد که مدرسه‌ها به‌صورت غیررسمی تعطیل می‌شدن بسیار برام شیرین‌تر از سیزده روز عید نوروز بودن.

شوق و ذوق اومدن عید، شلوغی شهر، مهربون‌تر شدن آدما، جر و بحث برای خریدن مواد محترقه برای چهارشنبه سوری، سبزه گرفتن، پنجشنبه‌ی آخرسال سر قبر عزیزان رفتن. همه‌شون از بچگی تا حالا که خرس گنده‌ای شدم برای خودم ماشالا، برام شیرین بودن و هستن!

اما امان از کرونا، امان از ترس، دیروز ساعت ۴ بعدازظهر داشتم توی خیابون راه می‌رفتم، از خلوتی خیابونا خوف برم داشت، ترسیدم از شبیه شهر ارواح شدن شهر، ترسیدم از حس ترسی که توی چهره‌ی تک و توک آدمایی که توی خیابون بودن، ترسیدم از تغییر رنگ و بوی اسفند.
تنها جاهایی که چندتا آدم می‌شد دید داروخانه‌ها بودن که مردم صف کشده بودن برای خریدن الکل و ژل ضدعفونی و بعضا داروهاشون.

صادقانه بگم دلم برای اسفند تنگ شده، دلم برای شوق و ذوق خریدن لباس نو و تک تک اقلام سفره‌ی هفت سین و اون حال و هوا تنگ شده. امسال حتی پنجشنبه‌ی آخر سال نمی‌تونم برم سر قبر داداشم یا پدرم!

حالا همه‌مون نشستیم توی خونه‌هامون، خودمونو قرنطینه کردیم و دعا می‌کنیم آدمای کم‌تری از پیشمون برن.

خدایا خودت کمکمون کن.

یا رب بلا بگردان.


به نظرم الان وقتشه گوش جان بسپاریم به آهنگ بوی عیدی از فرهاد عزیزheart

 

لینک دانلود آهنگ بوی عیدی از فرهاد

 

متن آهنگ در ادامه مطلب

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها